چهارشنبه، آبان ۶

cancel flt

اهواز cancel شد.
10:30 pick up شدم حدودا 11:15 dispatch بودم تو اتاق briefing , بعد از اينكه اطلاعات پروازي به بچه ها دادم شروع كردم به سوال و جواب بماند كه كلي حرص خوردم از اينكه با اين همه ادعا عاديترين مسائل پروازيم يادشون رفته.خلاصه اينكه تا رسيديم تو هواپيما شد 12:45 .pre-flight check بعد catering اعلام آمادگي براي boarding به خلبان .تمام اين مدت حتي يه لحظه هم نمينشينم ,با آمدن مسافر پاي پرواز از خلبان اجازه ورود گرفتم كه يه دفعه گفت نه min 10ديگه .فني ميرفت ميامد كتاب بود كه ورق ميزدن هر بار هم خلبان ميگفت min10 ديگه.فكرشو كنين 2 تا اتوبوس پراز مسافر با چشماي گرد شده و چسبيده به شيشه كه هر لحظه آماده بودن درا بازشن و با لگد بيان تو صورت ما .همينجوري min30 طول كشيد تمام اين مدت دعا دعا ميكردم cap بگه cancel flt .مدام به همكارام ميگفتم به محض ورود مسافر فقط لبخند ,دندوناتون نشون مردم بدين يادتون نره كه حق با مسافر الاف شدس.بلافاصله position مهمانداراي مرد عوض كردم كه در صورت هر مشكلي زودتر مردم كنترل كنن.چون قبلا تجربه كتك خوردن از مسافر اهواز داشتيم. تا اينكه اون جمله طلائي از دهن خلبان روس امد بيرون با يه لهجه بد فارسي كه خودم يادش داده بودم گفت :"پرواز كنسل" .به محض اعلام نفس راحتي كشيدم تا همه چيز هماهنگ كنم دوباره برگرديم dispatch شد pm3 .مهندس فني اعلام كرد 2 الي 3 ساعت كار داره پس تصميم گرفته شد شركت back up ادامه مسير بده.خلاصه اينكه تا دوباره برگردم خونه شد pm 7:30 . 9 ساعت پر از استرس وخستگي.پاهام اندازه يه توپ باد كرده بودن.ميگن آدم از هرچي بدش مياد سرش مياد همين ماجراي منه.جالب اينكه اينجور اتفاقات كه خيلي كمه يه راست تو پرواز اهواز پيش مياد ,بيچاره مردم اهواز .....
تمام اينا رو مفصل گفتم كه بدونين.همه جور سنگي سر راه هست از هوا گرفته تا ترافيك هوائي ( atc )دير امدن ماشين سوخت و مشكل فني , .....و خيلي چيزاي ديگه كه پشت سر گذاشته ميشه اخر سر مسافرسوار ميشه.هر چند, چه صورت عصباني چه شاد و راضي همشونو دوست دارم چون آدما ارزشون بيشتر از ايناس.
ولي خودمونيم امان از اين خلباناي تازه كار co-pilot كه اوائل OBS ميان.بدون استثنا عينك آفابي ريبن به چشم دارن, حتي تو سالن فرودگاه.از اصطراب حتي بلد نيستن pilot seat باز كنن.

من از هواي جاده دلگيرم
از فكرشم دلشوره ميگيرم
اين آينه تو فكر شكستن نيست
باور نكن اين صورت من نيست

دوشنبه، آبان ۴




چند روز پيش پرواز "ايروان" داشتم يكي از بي دردسر ترين مسيرا بود.مردمي آروم  و مؤدب.ولي امان از پرواز فردا  هر وقت تو برنامم مسير اهواز  ميبينم  ميدونم كه خودمو واسه يه  لگ پراز تنش بايد آماده كنم.مردمي متوقع  كه هميشه نسبت به همه چيز ناراضين. من 18 سال جنوب زندگي كردم و با خلق و خوي جنوبيا و به نوعي همشهريام آشنام ولي روزاي پيش مياد كه كم ميارم.به هيچ وجه از نظر مسافر اهواز  موردي ضروري و يا از پيش پيشبيني نشده  قابل توجيح نيست. مثله غذاهاشون اخلاق تند و تيزي دارن و همينه كه دوست داشتني ترشون ميكنه
اگر هر آدمي كه كه سوار هواپيما ميشه به آسمون فكر كنه ديگه واسه تاخير, جا و غذا ( ابته اين  3 مورد توضيح كاملي   داره كه بعدا مگم ) معترض  نميشه.آخه حيف اين اسمون نيست؟

هیچ هنرمندی واقعیت را نمیتواند تحمل کند...... نیچه
هیچ هنرمندی هم بدون واقعیت نمیتواند کار خود را عرضه کند....البر کامو
کار هنرمند بازنمایی واقعیت نیست . از ان کثافت همان یک نسخه کافیست....ویرجینیا ولف

دكتر: اگه مي دونستم كي سر نوشته آدما رو مي بافه ... بهش مي گفتم ماله من و بشكافه .....
خانه اي روي آب - بهمن فرمان‌آرا

پنجشنبه، مهر ۳۰

خاطره



تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

ومن اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت



" حمید مصدق"

   اين شعر منو هميشه ياد دوران دبيرستانم ميندازه .همون روزاي كه تو سرويس با دوستان قديمي بلند بلند مي خونديم. .مريم , زري , فريبا( روحش شاد) و مريم كه آلان هركدوم در حاله جنگيدن با زندگين.




....

مرد : از فيلم خوشتون امد ؟
زن : آره وحشتناك قشنگ بودَ
ََ

ظهر

سالها بود كه ديگه صداي  لحاف دوزي و قوري بند زني و چاقو تيز كني تو ظهر كوچه ها شنيده نميشد. چند روزه پيش سر ظهر با صداي  " لحاف دوزي هههههه" از جا پريدم . با هيجان رفتم پائئن تا بياد كودكي تجديد خاطره با صورت پر چرك لحاف دوز  كنم كه ديدم يه جوون افغانيه. اين افغانيا حتي اين شغلم ازمون دزديدن.

چهارشنبه، مهر ۲۲

قصد دارم بيشتر درمورد اتفاقاتي كه در محيط كارم مي افته بگم از كلنجار رفتنم با مردم از دلخورياشون از تشكراشون از سوتي دادناشون از شرمندگياشون و...
.هميشه از كمك كردن به مردم لذت ميبرم ولي يه وقتائي هست كه آخره پرواز با خودم ميگم ديگه پامو تو هواپيما نميزارم , به چند ساعت نرسيده برنامه بعدي مو چك ميكنم .خيلي زودتر از حس قبليم دلم واسه پرواز تنگ ميشه.اگه از لذت اوج گرفتنا و حتي فرودا براتون بگم شماهم مثله من آسمون,سرعت و مردم سوارشده به هواپيما كه فكر ميكنن با خريدن بليط حالا ديگه مالك دنيان براتون از زمينيا جذابتر ميشن.راستي مجبورم از يه سري اصطلاحات پروازي استفاده كنم كه به صورت كلمه اي معني مي كنمشون.
اميدوارم با اشتراك گذاشتن اين اتفاقات خوب و بد ديدگاه جديدي نسبت به حرفه ام كه در حقش اجحاف شده ارائه بدم.

سه‌شنبه، مهر ۲۱

ما نوشتيم و گريستيم
ما خنده كنان به رقص بر خاستي
م ما نعره زنان از سر جان گذشتيم ...
كسي را پرواي ما نبود.
در دور دست مردي را به دار آويختند :
كسي به تماشا سر برنداشت
ما نشستيم و گريستيم
ما با فريادي
از قالب خود بر آمديم
. شاملو
.

تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو به روی هر چه در این خانه است غبار سربی اندوه بال گستردست تونیستی که ببینی دل رمیده من به جز تو یاد همه چیز را رها کردست تو نیستی که ببینی چگونه پیچیدست طنین شعر نگاه تو در ترانه من تو نیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه من