پنجشنبه، مهر ۳۰

ظهر

سالها بود كه ديگه صداي  لحاف دوزي و قوري بند زني و چاقو تيز كني تو ظهر كوچه ها شنيده نميشد. چند روزه پيش سر ظهر با صداي  " لحاف دوزي هههههه" از جا پريدم . با هيجان رفتم پائئن تا بياد كودكي تجديد خاطره با صورت پر چرك لحاف دوز  كنم كه ديدم يه جوون افغانيه. اين افغانيا حتي اين شغلم ازمون دزديدن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر