شنبه، خرداد ۸

ياد اوري

راستي َهنوز حالم بده  و داره َبدتر هم ميشه.اگه كسي جوابگو نباشه چي؟اين همه سوال از كي بپرسم؟َ

دزدي

5شنبه كه شركت رفته بودم تا برنامه پروازي بنويسم تو كمد رئيس يه كارتن سررسيد 89 ديدم.همون موقع بود كه آقا شيطونه بي موقع اومد يه سر پيشم و موقع رفتن يه سررسيد گذاشت تو كيفم حالا از من انكار و از اون اصرار تا بالاخره تو رودربايستي مجبور شدم قبول كنم.جناب رئيس از اونجائي كه  پيرن و حواس پرت به يه تعداد تقويم هديه دادن و به يه تعداد نه و چون جناب شيطون جوون هستن  و با هوش تر ايشون خودشون اقدامات لازم را انجام دادن.
به محض رسيدن به خونه تا 3 صبح داشتم مينوشتم.آخيش سبك شدمممممممممممممممم
چيزه .... ميگم ...چه جوري بگم ...يعني  ميگين  دز.... نه.خوب مال خودمو برداشتم ديگه.چون يادش رفته بود من اينجوري يادش انداختم. 

شنبه صبح ادم راستگو : زنگ زدم شركت گفتم.

یکشنبه، خرداد ۲

سر رسيد

چند سالي ميشه از وقتي كه  اول دبيرستان بودم هر روزمو توي تقويم مينوشتم حتي اگر اتفاق خاصي  نمي افتاد مينوشتم :" مثله هرروز ". ولي امسال حتي يه سرسيدم ندارم پس چيزيم ننوشتم .واسه همين همش نغ دارم حس ميكنم يه چيزيم جور نيست.اخه چرا هچكي يه سر رسيد 89 بهم نداد؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۱

تموم شد .اوني كه نميخواستم بشه شد.

پوچ

اين روزا خيلي خود خواه شدم همش تو فكر خودمم.فكر آلان و گذشته و ترسناك تر از اون آينده.بعد به اين نتيجه ميرسم كه ديروز يا حتي سال 88 همون آينده گذشتم بوده خوب,از اين به بعدشم مثله گذشته ميگذره.فقط اگه دستم بهش برسه  خفش ميكنم انقد ميزنمش تا به همه چيز اعتراف كنه.هر چند اون موقع ديگه خيلي ديره خيلي خيلي ديره.
راستي كسي تا حالا خدا رو زده؟

شك

مدتيه كه رو زمين و هوام.يه حس شك و دو دلي داره خفم ميكنه. با خودم مشكل دارم .با طرز فكر اطرافيانم مشكل دارم.همه مثله لاشخور افتادن روي يه تيكه
گوشت ولي به جاي طعمه دارن خودشونو تيكه پاره ميكنن.
مي ترسم از آخرش ميترسم.از اينكه وا خرده و درمونده شم .اگه بده اگه غلطه چرا امده؟
. اي بابا اين خدا هم بيكاره ا!!!دقه به ساعت تو كار ازمايشه . ول كنم نيست.
اه.........خستم كرده.اه اه.
ديگه داره حالم بهم ميخوره .يه دو خط با خيال راحت نمي تونم بخونم.ديروز تو راه برگشت خونه از بس اعصابم بهم ريخته بود شروع كردم به داد زدن .راننده جلوءي تو آينه كه منو ديد, كشيد كنار .بيچاره حتما فكر كرده به خاطره اون من عصباني شدم. كاش مي شد با يه داد هر چي دوست نداريم هل بديم يه ور ديگه.
اين حالت تهوع لعنتي هم ول كن نيست.حرسم گرفته از خودمو افكار پوچم از اينكه الكي باشه.دروغ باشه. اه اه اه اه ههههههههههو
پ.ن. اين و چند هفته پيش نوشتم ولي چون ازش گذشته بود نمي خواستم دوباره پست كنم .ولي دلم مي خواد يادم نره چه حسي داشتم