قصد دارم بيشتر درمورد اتفاقاتي كه در محيط كارم مي افته بگم از كلنجار رفتنم با مردم از دلخورياشون از تشكراشون از سوتي دادناشون از شرمندگياشون و...
.هميشه از كمك كردن به مردم لذت ميبرم ولي يه وقتائي هست كه آخره پرواز با خودم ميگم ديگه پامو تو هواپيما نميزارم , به چند ساعت نرسيده برنامه بعدي مو چك ميكنم .خيلي زودتر از حس قبليم دلم واسه پرواز تنگ ميشه.اگه از لذت اوج گرفتنا و حتي فرودا براتون بگم شماهم مثله من آسمون,سرعت و مردم سوارشده به هواپيما كه فكر ميكنن با خريدن بليط حالا ديگه مالك دنيان براتون از زمينيا جذابتر ميشن.راستي مجبورم از يه سري اصطلاحات پروازي استفاده كنم كه به صورت كلمه اي معني مي كنمشون.
اميدوارم با اشتراك گذاشتن اين اتفاقات خوب و بد ديدگاه جديدي نسبت به حرفه ام كه در حقش اجحاف شده ارائه بدم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر