5شنبه كه شركت رفته بودم تا برنامه پروازي بنويسم تو كمد رئيس يه كارتن سررسيد 89 ديدم.همون موقع بود كه آقا شيطونه بي موقع اومد يه سر پيشم و موقع رفتن يه سررسيد گذاشت تو كيفم حالا از من انكار و از اون اصرار تا بالاخره تو رودربايستي مجبور شدم قبول كنم.جناب رئيس از اونجائي كه پيرن و حواس پرت به يه تعداد تقويم هديه دادن و به يه تعداد نه و چون جناب شيطون جوون هستن و با هوش تر ايشون خودشون اقدامات لازم را انجام دادن.
به محض رسيدن به خونه تا 3 صبح داشتم مينوشتم.آخيش سبك شدمممممممممممممممم
چيزه .... ميگم ...چه جوري بگم ...يعني ميگين دز.... نه.خوب مال خودمو برداشتم ديگه.چون يادش رفته بود من اينجوري يادش انداختم.
شنبه صبح ادم راستگو : زنگ زدم شركت گفتم.
به محض رسيدن به خونه تا 3 صبح داشتم مينوشتم.آخيش سبك شدمممممممممممممممم
چيزه .... ميگم ...چه جوري بگم ...يعني ميگين دز.... نه.خوب مال خودمو برداشتم ديگه.چون يادش رفته بود من اينجوري يادش انداختم.
شنبه صبح ادم راستگو : زنگ زدم شركت گفتم.
حیف سررسیدی که برات کنار گذاشتم,اصلا همش رو الان خط خطی میکنم :)
پاسخحذف