سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۱

پوچ

اين روزا خيلي خود خواه شدم همش تو فكر خودمم.فكر آلان و گذشته و ترسناك تر از اون آينده.بعد به اين نتيجه ميرسم كه ديروز يا حتي سال 88 همون آينده گذشتم بوده خوب,از اين به بعدشم مثله گذشته ميگذره.فقط اگه دستم بهش برسه  خفش ميكنم انقد ميزنمش تا به همه چيز اعتراف كنه.هر چند اون موقع ديگه خيلي ديره خيلي خيلي ديره.
راستي كسي تا حالا خدا رو زده؟

۱ نظر:

  1. یکی یه زمانی خواست از بالای یه برج با تیرکمون بزنه یه پشه رفت تو دماغش , یا یه همچین چیزی, درست یادم نیست .
    خلاصه سراغ برج و تیرکمون نرو چون پشه بره تو دماغ دیگه گیر میکنه و حالا بیا درستش کن.

    برو سراغ روش های دیپلوماتیک , میگن گفتگو رو خیلی دوست داره و خیلی خوب جواب میده. دیر و زود داره اما . . .

    پاسخحذف