جمعه، مهر ۲۹

ذهن مردم

الان که افتادم توش میبینم که خیلی سختر از اونی بود که فکر میکردم.احساس میکنم با پذیرفتنش در یه قفسی باز میشه که  دست و بالی ازم میگیره بجاش یه  دست و بال دیگه بهم میده. خودکلمه ازدواج هم وحشتناکه .وارد دنیای شدن که همیشه در موردش شنیدی یا زندگی کردن دوستات دیدی ولی هیچ وقت تجربه نکردی .موندم توش .کار, رفتن از اینجا .فکر اینکه همه برنامه هام که یه نفره بوده فقط خودم بودمو خودم حالا باید 2نفرش کنم .یا بدترین حالتش اینه که اونم بخواد برای تو برنامه ها داشته باشه.
واسه منی که همیشه خودم بودمو خودم سخته با دیگری ذهنمو تقسیم کنم.از طرفی حالا به جای رسیده که بجز خودش باید به عقاید بزرگتراشم مثلا احترام بزارم.
همیشه دوست داشتم با کسی که دوسش دارم زندگی کنم نه ازدواج , از فرهنگ انی ایرانی که زن با ازدواجش جسم و روحشم دو دستی تقدیم میکنه متنفر بودم و هستم. همون تمکین خودمون که شده سلاح همه مردا.چون هزینه با مرد و طبق قانون رییس خونس پس مالک زن.  اون وقته که منه زن باید دنبال حق طبیعی بدوم.حق طلاق,حق تحصیل ,حق کار, حق فرزند و هزار جور حق دیگه که اسمش روشه  "حق"
توفرهنگ ما ازدواج یعنی محدودیت البته هم واسه زن وهم مرد .و من یه چیزی میخوام فراتر از این حد و حدودها.میترسم از اینکه دنیای تنهای خودمو از دست بدم و همچنین مترسم از اینکه همیشه تنها باشم.
موندم سر دوراهی انتخاب .رفتن یا موندن.میگن , ادما اگه همدیگرو دوست داشته باشن از بودن با هم لذت میبرن ولی من از این کلمه فداکاری بدم میاد از اینکه بندازنت وسط یه مردابی به اسمه " به خاطره من "
آخره همه این کلنجار رفتنا با خودت ,دیدین باید جواب گو دوست آشنا هم باشی که ااا طرف کیه؟ چیکارست؟خوشگله؟پول داره؟
یا کسی هم اگه بشناشس میگه: ااا چرا اون؟من که ازش خوشم نمیاد. یا :اا اون چه خوب .نا کس چه جوری طورش کردی؟

پنجشنبه، شهریور ۳

دیر رسیدن

خیلی وقت اینجا نیومدم.تو این مدت کلی اتفاق افتاده که نگفتم.همشون جمع شون تو کلم چون جاشون کمه مجبورم خالیشون کنم.

یکشنبه، دی ۲۶

احمد رضا احمدی

راهرو طبقه بالا پر از جمعیت بود از اونجائی که هنرمند بودن منوط به داشتن مو و ریشه بلند واسه آقایون و دامن و چکمه بلند واسه خانماست پس پر از هنرمند بود.صندلی گیرم نیومد تا بشینم سرپا ایستاده بودم  دختری که نقش راوی و داشت شروع کرد به روایت.وسط سخنرانی و نمایش بود که مجری به احمد رضا احمدی زنگ زد و شروع کرد به معرفی مهمونا : داود رشیدی (دستتتتتت)مسعود کیمیای (دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت با سوتتتتتتتتتتتتتتتتتت با هوراااااااااااااا)جعفر پناهی (دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت با سوتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت و هوراااااااااااااااااااااااااا جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ یه تعدادی ام که غش)ولی تا رسید به اینکه شهرام ناظری تو راهن دارن میان (انفجار انتحاری)

یکشنبه، دی ۱۹

طالبان

چند وقت پیش تو گودر پستی خوندم در مورد پیدا کردن منشا طالبان.دقیقا همون روزای بود که شرکت و فروختن به سپاه.من موندم این پولای امام زمان چقدره که دارن باهاش همه مملکت میخرن.امام زمان کجا کار می کنه که اینهمه درآمد داره ؟
هنوز پاشون نرسیده 100 مدل بخشنامه دادن در مورد حجاب و روابط زن و مرد. "فقط-م یه بار تذکر میدیم دفعه بعد اخراج_"
روز اول تو جلسه معرفی هرچی بیشتر بهشون نگاه میکردم بیشتر باورم میشد که همونای هستن که تو خیابونا با باتم می افتادن بجون مردم.تمام فضای اتاق کنفرانس بوی گند عرقشونو میداد . دقه به ساعتم دست میکشیدن به اون ریشای بلند کثیفشون.من موندم اینا با همه پیشونیشون نماز میخونن که از شقیقه تا شقیقه جا مهر دارن.آقا مگن کلا با همکار زن مشکل دارن زنا دردسرن .دخترای دیسپچم اخراج کردن که چی ؟چون شیفت شب دارن.خوردن نسکافه تو اتاقا ممنوعه چون یه نوشیدنی غربیه و.... آخه به کی می شه اینارو گفت.
من همیشه با این افکار قرون وسطایی جنگیدم.آخه مرتیکه بی پدر مادراین زنی که می گی کیه؟چرا شما مردا از زنا می ترسین؟